نی بابام نابغس ها (منم به بابام رفتم D: )
بابام دبیرستان نرفته هنرستان رشته ماشین آلات کشاورزی خونده
بعدش که انقلاب میشه چند سالی میره پیش پدر بزرگم کار میکنه
بعد کتابای تجربی رو میخره همینجور که کار میکرده در اوقات فراقت میخونه
کنکور ریاضی میده
برق مخابرات تهران قبول میشه
حالا کی؟؟؟؟؟؟
موقعی که فقط 20 درصد افراد مجاز به انتخاب رشته میشدن
اونوخت شما کلی هم تقلب میکنین دانشگاه آزاد دوقوز آباد کتولم بزور راتون میدن
بله ما یه همچین خوانواده ای هستیم
خاطراتِ مكه.
با پسر داييمو پسر خالم و شوهر خالم رفتيم مكدونالد.
نامردا ساندويچاشون اندازه نعلبكي بود.
خوب منو پسر داييم سير نشديم.
شوهر خالم گفت: بچه ها اگه سير نشدين يكي ديگه هم بگيرم واستون.
پسر خالم: نه بابايي سير شديم.
(خوب احمقِ نفهم ما گشنمون بود هنوز)
شوهر خالم: سينا و يوسف جان سير شدين؟ -بله ممنون! -تعارف ميكنين؟ - نه مرسي.
حرفِ دله پسر داييم: آخ اگه يه بار ديگه بگه. ميگيم يكي ديگه بخره واسمون
حرف دله من: بگو جونه مادرت يه بار ديگه تعارف كن.
حرفِ دله پسر خالم: نه بابايي پولات تموم ميشه واسه اين كثافطا چيزي نخر!!!
یکی از این گودزیلاها اومده پیشم میگه بلوتوثتو روشن کن میخوام واست یچیزی بفرستم!
منم گفتم حتما الان میخواد عکس میکی موز برام بفرسته، بچست دلشو نشکونم گفتم بفرست!
بعد از اینکه قبولش کردم یه پیغام اومد که فایل شخصی شما انتقال یافت!!O.o
حالا این گودزیلام از خنده غش کرده میگه: گولت زدم الان تمام عکسو فیلمو آهنگات دست منه!!
بازم من:O.O
من اندازه این بودم تنها هنرم این بود که با تفم بادکنک درست کنم!!!
والــا...
الانم دارم دنبال یه نقشه میگردم که ترورش کنم کصافطو!!
از راه اومدم سلام کردم رفتم تو اتاقم
شاید نیم ساعت شد که یهو صدای مامان و بابام رفت بالا.
باز من داشتم حرص می خوردم
هی هیچی نگفتم دیدم صداشون داره می ره بالاتر
گوشیمو برداشتم زنگ زدم رو شماره خونه مامانم رفت شماره منو دید به بابام گفت مهدی دوباره رفت بیرون؟بابام گفت نمی دونم...
خلاصه گوشیو برداشت گفت بله؟گفتم مامان من الآن پیش میثمم تو مغازش (1000متری خونمون).گفت خب
گفتم خب نداره دیگه صداتون داره تا اونجا میاد دوباره چتون شده شما دوتا؟
گفت جی می گی صدامون اومد؟ گفتم بله یکم آروم تر
گوشیو قطع کرده به بابام می گه تو دعوا که حرف بدی نزدیم که؟
منم توی اتاقم یهو زدم زیر خنده
اومدن تو اتاق
مامانم گفت اگه تو نبودی حالا تا صبح داشتیم دعوا می کردیما
خدایا شکرت که مهدی و دارم
فک و فامیله ما داریم؟
به دوستم زنگ زدم میگم چجوری باید اهنگ پیشوازمو بردارم اون کدشو داری بهم بدی؟
بهم میگه کدشو ندارم ولی فکر کنم گوشیتو خاموش روشن کنی خودش میره!!!!!!!
من برم یه افقی پیدا کنم محو بشم:(
رفتیم خونه خواهر شوهرم
از اون روزایی بود که انسان دوستی م حسابی گل کرده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!
گفتم آبجی جون غذا چی میخوای بپزی بده من کمکت کنم!!!!!!!!!
اونم که فهمیده بود من خیلی خر شدم گفت طاس کباب (تاس کباب، تاص کباب، طاص کباب)!!!!!!!!!!!!!!!!
منم که از این غذا فرااااااااااااااااری (آخه اینم غذاس! اونم واسه مهمون! فکر کنم خواهر شوهر بازی درآوردا)
گفتم بده من بپزم
حالا در واقع تا بحال نه دیده بودم چطوری پخته میشه و نه تا بحال خودم پخته بودم! اونم نامردی نکرد و گفت باشه!!!!!!!!
وسایلشو چید روی میز و گفت دستت درد نکنه
هرچی فکر کردم نمیدونستم چیکار کنم
زودپزو برداشتم، همه رو خورد کردم ریختم توش و تا کله ش پر آب کردم و گذاشتم روی گاز
یه ساعت بعد دیدم صدای خنده ش مثل بمب پیچید تو خونه
هرچی بهش میگیم چته نمیتونه حرف بزنه
آخرش میگه: آبجی بیا طاس کبابتو ببین
دیدم واویلااااااااا......................... این که همه ش له شده! یه چیزی در حد حلیم با رنگ و روی افتضاح!!!!!!!!!!!!!!
فک و فامیه ضایع کنه داریم ما!!!!!!!!!
رفتم بقالی محل.میگم:یه نوشابه خانواده بده.
میگه:خنک باشه؟ تا دهنم رو باز کردم محکم کوبید تو گوشم.
بهش گفتم:مگه دیوونه شدی؟ چرا میزنی؟
میگه:مگه نمیخواستی حرفت رو با پ ن پ شروع کنی؟
تو چشماش نگاه کردم گفتم: پ ن پ!
میخواستم با فدات شم شروع کنم!
رفتم مغازه تبلتمو بزارم برا فروش دختره امده مگه این چیه تبلته !!!!
منم جو گیر شدم گفتم پ ن پ سینی چایی بگیر تمرین کن واسه خاستگاریت
مامانم اس ام اس داده شامت آماده ست
فقط دوتا لیوان برنج بریز تو پلوپز
40min بعدم زنگ بزن واست دوسیخ کباب بیارن :)
:|
خالم اینا واسه زندگی رفتن چین دختر خالم 6 سالشه رفته با بچه های چینی بازی کنه بدو بدو اومده طرف خالم میگه مامان مامان اینا با این که از من کوچیک ترن ولی چینی بلدن حرف بزننا
اينقدي که اين فک و فاميل ما تو اين ديد و بازديداي عيد به زن گرفتن من علاقه نشون دادند اگه به علم و دانش علاقه نشون مي دادند بي شک ما الان تو تمام دانشگاههاي معتبر دنيا صاحب کرسي استادي مي بوديم اگه به ورزش نشون مي دادند کل مدالاي المپيک رو جارو ميکرديم.
اگه به شعر و شاعري نشون مي دادند سعدي ها و حافظ ها تو اين فاميل پرورش يافته بودنداگه به هنر نشون ميدادند تا الان لا اقل 3-4 تا مثل
بتهون و پيکاسو و داوينچي از اين خاندان به دنيا معرفي مي کرديم
امروزرفتم به بابام میگم باباپول میدی برم باشگاه ثبت(سبط-صت) نام کنم &¿ میگه به چندین شرط میگم چی میگه اول اینکه رفتی باشگاه فک نکنی گنده شدی زبون درازی کنی دویومن اینکه ببینم امپول زدی باهمون سوزن امپول میزنم بادت خالی شه بعد یکم مکث(مکس-مکص)میگم همین میگه فعلابقیش یادم نیست!!!! خب پدرمن بگو نمیخوادبدی این حرکات چیه
هواپیما ایرباس تو حلقم موقعی که سرباز بودم توی فرودگاه خدمت مقدس رو انجام می دادم...
حالا چون برام عزیزی اسمتو نمیارم...بیسکویت آره....
خرما هم آره
بعضی از این شکلاتها هم آره قبول....
قند هم که مشکلی نداره....
ولی آخه کی حلوار ارده رو برای اینکه نرم بشه رو میزنه تو چایی؟؟؟
خوب حداقل وقتی تنهایی ازین گندا بزن که عُقِمون نگیره
با قد ۱۸۵ ، من معمولا بلندترین عضو خانواده ام … حالا کارکردهای من برای مادرم :
امیر مادر قدت بلنده اون لامپ رو خاموش کن …
امیر قدت بلنده اون مجله رو از رو میز بیار …
امیر قدت بلنده اون سینی رو از روی زمین بردار ببر تو ظرفشویی بشور …
امیر مادر قدت بلنده برو ماست بگیر ، نون بگیر ، نفت بگیر …
این فک فامیل داریم ما؟
عاقا من نمیدونم دهه هشتادیا دراکولان گودزیلان
ولی ما خونمون یه دونه داریم
دلتون نخواد صبح میخواس بره مدرسه به من گفت پول بده منم خواب بودم گفتم از جیبم بردار
بعد بلند شدم دیدم 15000 برداشته
از مدرسه اومده بهش میگم چرا انقدر پول برداشتی میگه ساندویچه دوستامو کی حساب کنه :O :O :O
ساندویچه دوستات به من چه آخه
من خودم بچه بودم جلو بوفه از این و اون ساندویچ میگرفتم بغرعان
این فک فامیل داریم ما؟
جوک و جملات طنز روزهای امتحان
همه با هم یک صدا بخونیم
ﺗﺎب ﺗﺎب ﻋﺒﺎﺳﯽ ، اﺳﺘﺎد ﻣﻨﻮ ﻧﻨﺪازی !
“جمعی از دانشجویان مشروط خُل و چِل”
.
.
دقتی که بعضی از اساتید در تصحیح اوراق امتحانی به خرج میدن ، فوق دکترای مغز و اعصاب توی عمل جراحی ضایعه مغزی مادرزادی به خرج نمیده !
.
.
قابل توجه اونایی که سر کلاس میگفتن کوووو تا آخر ترم :
الان رسیدیم به همون “کوووو” ، پیاده بشید و از مناظر لدت ببرید !!!
.
خوردن عقرب زنده حالا برای این مرد ۳۴ ساله تبدیل به یک میان وعده شده که او از طعم آن هم خیلی راضی است. حداکثر مدتی که جاسم میتواند بدون خوردن عقرب سر کند سه روز است و پس از آن بدن عوارض بیعقربی به سراغش میآید. به خاطر اینکه عقرب در زمستان کم پیدا میشود این مرد اهل حومه شهر سامرا در تابستان به اندازه کافی عقرب شکار میکند تا ذخیره مواد کافی داشته باشد. مقامهای پزشکی عراق میگویند که سم کشنده عقرب روی بدن این مرد بیتاثیر است و هیچ صدمهای به جاسم در هنگام خوردن عقرب زنده وارد نمیشود.
پیرترین مرغ انگلستان که ۱۷ساله است با وجود اینکه ۱۳سال از آخرینباری که تخمگذاشته میگذرد اما این اواخر نیز صاحبش را با گذاشتن دو تخممرغ شگفتزده کرد.
ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻮﺩﻡ ..
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭ
ﻣﯿﮕﻢ : ﺑﻠﻪ
ﻣﯿﮕﻪ : ﺣﻤﻮﻣﯽ ؟؟
ﻣﯿﮕﻢ : ﭖَ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻟَﻨﺪﻧﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﺍﺯﺭﺍﺩﯾﻮ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ ﻣﯿﺸﻨﻮﯼ
ﻣﯿﮕﻪ : ﺩﺭ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﻣﻬﻤﻮﻧﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ
ﺩﺧﺘﺮﺍﺷﻮﻥ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﺕ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﺣﻮﻟﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺗﻮ ﻟﻨﺪﻥ ﺑﻤﻮﻧﯽ
ﺗﺎ ﻓﻬﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯽ |:
ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗﺎ ﻧﻮﺷﺎﺑﻪ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟
ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﺸﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ!
ﮔﻔﺘﻢ : ﭖ .....
ﮔﻔﺖ : ﮔﻤﺸﻮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯽ ﺷﻌﻮﺭ ﻋﻮﺿﯽ !! ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﯾﺎﺩ
ﮔﺮﻓﺘﯿﻦ ﺧﻮﺩﺷﻮﻧﻮ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻢ ﭘﻨﯿﺮ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ
ﮐﻠﯽ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪ
ﺑﻌﺪﺵ ﮔﻔﺖ : ﭘﻨﯿﺮ ﺑﺴﺘﻪ؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﭖ. ﻥ .ﭖ !! ﻣﺘﺮﯼ؟؟.
ﮔﻔﺘﻢ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ
اکوی مسجد محلمون خراب بود، حاج آقا اومد پشت
بلند گو گفت :کمک های مردمی آمادس
مادس
ادس...
دس
دس
دس
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور
کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای
لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم
دخترک خیره شد و داد زد : ((چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو
سیاه و پاره نکن ؟ ها؟فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی
بی انظباطش باهاش صحبت کنم ))
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد …بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم …مادم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن … اونوقت
میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد …اونوقت میشه
برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه … اونوقت …
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم
رو پاک نکنم و توش بنویسم …
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم …
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا …
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد …
همایش زنانه با عنوان عاشقانه زندگی کنید (آخر خنده)
چه کسانی عاشق همسرانشون هستند؟
سوال بعدی این بود که : آخرین باری که به همسرتون گفتید عاشقش هستید کی بود؟
بعد ازشون خواستند که به همسرانشون اس ام اس بفرستند و بگن: همسر عزیزم من عاشقت هستم
همه اینکار رو کردند
ازشون دوباره درخواست کردند گوشیشون رو بدن به کناریشون تا جواب اس ام اسهایی که براشون اومد بود رو بلند بخونن
- شما؟
جینا رینهارت زن ۵۷ ساله استرالیایی به عنوان ثروتمندترین زن جهان شناخته شد.
شبکه فرانس بیست و چهار نوشت: این زن استرالیایی که وارث یک امپراطوری معدن است روزانه یک میلیون و پانصد هزار یورو درآمد دارد. ثروت شخصی او بالغ بر ۲۲ میلیارد و ۴۸۰ میلیون یورو برآورد شده است.
اصلاحات در بخش معادن استرالیا در ۶ ماه گذشته این زن معدن دار را در جایگاه ثروتمندترین زن جهان قرار داده است.
گفتنی است رینهارت هنگامی در سال ۱۹۵۲ به این ثروت دست یافت که آقای لانگی هانکوک صاحب معدن بزرگ سنگ از دنیا رفت.
این خانم در عین حال بسیار خسیس هم هست به طوریکه یکی از پسران وی در مورد او می گوید: اگر نیازمندی بتواند ادعا کند که از مادر ما یک سنت کمک مالی گرفته است وی را به عنوان خوش اقبال ترین فرد جهان معرفی خواهیم کرد.
شهر هوتونگ در تایوان میزبان صد ها توریست است که نه برای دیدن خود شهر بلکه برای بازدید از گربه های این شهر آمده اند. در این شهر تعداد زیادی گربه وجود دارد که در کنار انسان ها با همزیستی کامل زندگی میکنند. حتی برای آنها راهرو ها و پلکان های مخصوص در مناطق مختلف شهر تعبیه شده تا خطر برخورد انها با اتومبیل ها و یا قطار را به حداقل برساند.
ندای انقلاب: “فاطمه” اولین تعمیرکار زن در سوریه به شمار می رود. او توانایی و مهارت تعمیر بسیاری از خودروها را دارد.
تعمیرکاری شغل رسمی وی به شمار می رود. او در یکی از تعمیرگاه های مرکز دمشق پایتخت سوریه فعالیت می کند. خودش از کارش بسیار راضی است و به آن علاقه دارد.
او می گوید: از زمانی که تعمیرکار شده ام، وضعیت اجتماعی من تغییر کرده و اطرافیان به گونه ای دیگر به من می نگرند اما برای من اهمیت ندارد زیرا خودم از زندگی ام راضی هستم.
“فاطمه” می افزاید: من تحصیل نکرده ام. بی سوادی من به دلیل اوضاع معیشتی خانواده ام بود. این شغل باعث شده که از نظر بدنی هم در سلامتی بیشتری بسر ببرم زیرا چنین کاری برای من مانند ورزش و نرمش است.
او در ادامه گفت: من تعمیرکاری را از کودکی دوست داشتم زیرا پدرم هم تعمیرکار بود. از همان زمان هم آموختنش را آغاز کردم البته نه به شکل حرفه ای. اما با گذشت زمان کم کم به این سمت کشیده شدم و اکنون به طور کامل بر کار مسلط هستم.
وی می افزاید: پس از فوت پدرم، تعمیرگاه او را به ارث بردم و کارم را در همین جا ادامه دادم. چند سال پیش هم با یکی از جوانان که همکار بنده بود ازدواج کردم و ما اکنون زوج خوشبختی هستیم و هر دو با هم در این تعمیرگاه کار می کنیم.
چه خصوصیاتی باعث می شود دیگران از ما فاصله بگیرند؟ اگر نمی خواهید مجرد بمانید این خصوصیات را در اسرع وقت از خودتان از بین ببرید. هیچ کس دوست ندارد با چنین آدم هایی ازدواج کند.
تا به حال فکر کرده اید چرا بعضی افراد این همه طرفدار دارند ومحبوب همه هستند اما بعضی دیگر ... انگار کسی دوست ندارد حتی نزدیکشان بشود؟ خب، دسته اول مهره مار ندارند – شما که به این جور خرافات اعتقاد ندارید؟! – بلکه خصوصیاتی دارند که باعث محبوبیتشان می شود، یا بهتر بگوییم فاقد خصوصیاتی هستند که آدم ها را از آنها براند.
ه خصوصیاتی باعث می شود دیگران از ما فاصله بگیرند؟ اگر نمی خواهید مجرد بمانید این خصوصیات را در اسرع وقت از خودتان از بین ببرید. هیچ کس دوست ندارد با چنین آدم هایی ازدواج کند.