loading...
سایت تفریحی جایینک
HAMID REZA بازدید : 13 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

 

 

 

سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست

 

                         شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست

 

                                                آنقدر سوخته ام با همه بی تقصیری

HAMID REZA بازدید : 9 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)
فتوگرافی های و تصاویر زیبا و منتخب امروز



همیشه بایدکسی باشدتابغضهایت راقبل ازلرزیدن چانه هایت بفهمدبایدکسی باشدکه

وقتی صدایت لرزیدبفهمد,که اگرسکوت کردی,بفهمد...که اگربهانه گیرشدی بفهمد,

 

کسی باشدکه اگرسردردرابهانه اوردی برای رفتن ونبودن بفهمدبه توجهش احتیاج

داری,بفهمدکه دردداری که زندگی دردداردکه دلگیری بفهمدکه دلت برای چیزهای

کوچکش تنگ شده است,بفهمدکه دلت برای قدم زدن زیرباران ,برای بوسیدنش برای

 یک اغوش گرم تنگ شده است,همیشه بایدکسی باشد,همیشه.....
HAMID REZA بازدید : 9 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

 

 

زنگ زدم به بابام میگم :

بابا مجاز شدم !

میگه : به به ! چشمم روشن ، مگه قبلا غیر مجاز بودی؟؟

باباست ما داریم ؟؟؟

 

 

ماهی ۱۰ تا اس ام اس رو گوشی من میاد که یا پیشواز ، یا ویترین ، یا ایرانسل

خوب حالا وجدانا این فک و فامیله ما داریم یه اس ام اس هم به ما نمیدن ؟؟؟؟

 

 

مامان و بابام نشسته بودن داشتن چایی میخوردن
بهشون گفتم:
خوب حال میکنیدا پسر به این ماهی دارید.
چند لحظه سکوت کردن و بهم خیره شدن!
بابام یه آهی کشید و با افسوس به مامانم گفت :چاییتو بخور….

 

 

عمه ام استرالیا زندگی میکنه

بهش میگم: من خیلی دوست دارم بیام اونجا زندگی کنم

میگه: خوب عمه اونجا کسی رو داری بری پیشش؟؟

همچین فامیل ِ ، فامیل دوستی داریم ما !!!

 

 

بابام جدیدا وقتی میخواد وارد اتاقم بشه خیلی شدید در رو باز میکنه

همین روزهاست که اول گازاشک آور بندازه تو

بعدش در رو هم با لگد باز کنه !!!

 

 

مامانم وقتی از دستم قاطی میکنه میگه: اگه باهات بیام خواستگاری

به دختره میگم چ الاغی هستی

اینه مادر مهربان من !!!

 

 

 

داداش کوچیکمو بردم آمپول بزنه ،

پرستار بهش میگه: بخواب آمپولتو بزنم

داداشم میگه : خوابم نمیاد ! لالایی میخونی برام ؟؟؟

داداشه جدا ما داریم ؟؟؟

HAMID REZA بازدید : 10 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

مامانم وقتی نماز میخونه با هر الله اکبر بلندی که میگه یه منظور داره
اون موقع من چک میکنم زیر گاز خاموش باشه، کسی در میزنه، چراغ جایی روشن نمونده باشه و…!
یه روز با وجود این که تمام اینا رو چک کرده بودم بازم الله اکبر ادامه داشت
وقتی نمازش تموم شد با عصبانیت گفت : مگه کوری نمی بینی گرممه میگم کولر رو روشن کن !!!

HAMID REZA بازدید : 22 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

از راه اومدم سلام کردم رفتم تو اتاقم 

شاید نیم ساعت شد که یهو صدای مامان و بابام رفت بالا.

باز من داشتم حرص می خوردم

هی هیچی نگفتم دیدم صداشون داره می ره بالاتر 

گوشیمو برداشتم زنگ زدم رو شماره خونه مامانم رفت شماره منو دید به بابام گفت مهدی دوباره رفت بیرون؟بابام گفت نمی دونم...

خلاصه گوشیو برداشت گفت بله؟گفتم مامان من الآن پیش میثمم تو مغازش (1000متری خونمون).گفت خب

گفتم خب نداره دیگه صداتون داره تا اونجا میاد دوباره چتون شده شما دوتا؟

گفت جی می گی صدامون اومد؟ گفتم بله یکم آروم تر

گوشیو قطع کرده به بابام می گه تو دعوا که حرف بدی نزدیم که؟

منم توی اتاقم یهو زدم زیر خنده

اومدن تو اتاق 

مامانم گفت اگه تو نبودی حالا تا صبح داشتیم دعوا می کردیما

خدایا شکرت که مهدی و دارم

فک و فامیله ما داریم؟

HAMID REZA بازدید : 13 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)

 

 

طنز جدید, یکی از فانتزیام اینه که

 یکی از فانتزیام اینه که کنکور اول بشم بعد خبرنگارا بیان حمله کنن سمت من. بعدش تو ازدهام جمعیت محو شم برم پی کار خودم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که تو افق پنهان شم
بعد فانتزیایی که میان. تو افق محوشن رو با دمپایی ابری انقد بزنم که
صدای گرگ دربیارن تو افق.......
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فـانـتزیام اینه کــه
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری،
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم !
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

بقیه فانتزی های من در ادامه مطلب

تعداد صفحات : 41

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر خود را در مورد این سایت بگویید
    آمار سایت
  • کل مطالب : 322
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 82
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 92
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 106
  • بازدید ماه : 97
  • بازدید سال : 563
  • بازدید کلی : 7,516