وی با بیش از ۱۱۰ کیلو کاهش وزن هم اکنون رکورد دار کاهش وزن در جهان به شمار می رود. وی در طول مدت رژیم خود که کمتر از دو سال طول کشیده توانسته روزانه به طور میانگین بیش از ۲۵۰ گرم از وزن خود را کاهش دهد.
ماریا گانیگ” یکی از موفق ترین هنرپیشه های قرن ۱۸ محسوب می شود. گفته شده است او به دلیل مسمومیت ناشی از موادی که برای جوانی پوستش به کار می برده مرده است.افراد دیگری چون الیزابت اول و وکتی فیشر هنرپیشه معروف هم به دلیل مشابهی مرده اند؛ اما این زن اولین قربانی زیبایی است که در سال ۱۷۶۰ و در سن ۲۷ سالگی درگذشته است.
گفته شده است مواد آرایشی که او به عنوان جوان کننده پوست صورت از آن استفاده می کرده شامل کربنات و هیدروکسید بوده است که در ترکیب با رطوبت پوست نوعی اسید ایجاد نموده و این اسید به مرور زمان باعث نابودی پوست وی و در نهایت باعث مسموم شدن خونش و مرگ او شده است.
( مطالب عاشقانه و احساسی در ادامه مطلب
* وقتی شخصی حتی به چیزای الکی زیاد میخنده ،مطمئن باشيد که عمیقا غمگینه .
* وقتی کسی زیاد میخوابه ، مطمئن باشيد که تنهاست .
* وقتی شخصی کم حرف میزنه و اگر هم حرف بزنه حرفشو سریع میگه ، مطمئن باشيد كه رازی رو حفظ میکنه .
* وقتی کسی نمیتونه گریه کنه نشون دهنده شکنندگی و ضعف اونه .
* وقتی کسی غیر عادی غذا میخوره بدونید که اضطراب داره .
* وقتی کسی واسه چیزای کوچیک گریه میکنه ، یعنی دل بی گناه و نرمی داره .
* اگه کسی به خاطر چیزای احمقانه و کوچیک از دستت عصبانی شد ، یعنی که خیلی دوستت داره .
انسانهای قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند . حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند همچنان با لبخندی روی لب می گویند "من خوب هستم" این متن را برای کسی بفرست که قوی است ،همان کاری که من کرد
این شاخه گل ناقابل را از من بپذیر…(عاشقانه)
موزیک ملایم و آرام ضبط صوت
چرخ های ماشینم
تنها همراهان من هستند
دقایقی پیش در کنار من نشسته بودی
من و تو
با هم به این صدای دلنشین گوش می دادیم
اشک در چشمانم حلقه زده بود
و سعی کردم بغضم را فرو خورم
و تو رویت به مردمان خیابان بود و راهی که باید سپری می شد
بقیه در ادامه مطلب
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟
خدمتکار گفت: ۵٠ سنت
پسر کوچک دستش را در جیبش کرد ، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد . بعد پرسید: بستنى خالى چند است
خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عدهاى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند، با بیحوصلگى گفت : ٣۵ سنت
پسر دوباره سکههایش را شمرد و گفت:
براى من یک بستنى بیاورید.
خدمتکار یک بستنى آورد و صورتحساب را نیز روى میز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوقدار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردن میز رفت، گریهاش گرفت. پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١۵ سنت براى او انعام گذاشته بود !
هنگام بارش باران سرت را رو به آسمان نگیر
من به بوسه های باران روی صورتت هم حسودی میکنم !
چه خنده داره که ناز را میکشیم !
آه را میکشیم !
انتظار را میکشیم !
فریاد را میکشیم !
درد را میکشیم . . .
ولی بعد از این همه سال آنقدر نقاش خوبی نشده ایم که بتوانیم دست بکشیم . . . !!!
تعداد صفحات : 41